سبزی بی پایانی بود
بوته های چای
در روستای من
عطر چای
در مسیر یک رویا
و صدای خنده های زنان چایچین
غنچه ای در دستم
بهار بود .
***
دماغم را از روی لیوان بر می دارم
پنجره را باز می کنم
تا با هوای سرد زمستان
چای بنوشم .
آرمان.م