" - قد بلند و راه رفتن خوبش را که نمی توانم نبینم آلنی !
- اما هیچ کس عشق راه رفتن کسی نمی شود آلا ، پرت نگو !
- من تجربه تو را ندارم آلنی ، من خیلی جوانم .
- برای چه کار جوانی ؟ تجربه ، مطلقاٌ به کار عاشق نمی آید . کسی که تجربه دارد قبل از هر چیز می داند که نباید عاشق بشود . تجربه عشق را باطل می کند . بنابراین تجربه کل زندگی را باطل می کند . عشق چیزی است یگانه و یکباره ، اما تجربه یعنی تکرار ، یعنی بیش از یک بار . عاشق شدن ، شرط اولش بی تجربگی ست – آلا .
- دانستن این مسآله ، خودش کلی تجربه می خواهد .
- درست است آلا ، درست است . کلی تجربه باعث شده که من بدانم که شرط اول عشق بی تجرگیست و به علت دانستن همین مسآله است که بار دیگر نمی توانم عاشق بشوم . یعنی دانایی هم ، خودش ضد عشق است . آن صورت گل انداخته ، از ندانستن است که گل می اندازد و از نبود تجربه . حالا اگر بگویی دانستن این نکته ها هم تجربه ها می خواهد ، معلوم می شود که تاجری نه عاشق ،یعنی دنبال تجربه ای و دانایی . خب ! حالا اگر احساس آرامش می کنی و از آن هیجان زدگی نصفه شبانه افتاده ای بگو که کیست این دختر خوش قامت خوشبخت که آلای مهربان عاشقش شده ؟
... "
« از رمان آتش بدون دود (جلد چهارم) . نوشته نادر ابراهیمی »
سلام . آره مجموعه خیلی خوبیه . من که لذت بردم .
شما هم یه جای قشنگش رو گذاشتید . ممنون .
سالم . خواهش میشه :D