آسیاب بادی

امروز روز میلاد من بود . یک سال دیگر هم گذشت و دیگر هیچ !



شعری از مهدی موسوی که به مناسبت میلاد شاهین نجفی سروده بود :


پشت پلاک نوزدهم هستی
از خانه های کوچک شهریور
نزدیک می شود شبح پاییز
گنجشک پر، کلاغ ولی پرپر
گیتار می زنی وسط هق هق
انگار در مراسم تدفین ات
از شمع های گریه کنان در باد
از جشن بی تولد غمگین ات
این شعر را برای تو می میرد
مردی که روزهای بدی دارد
از ابتدای قصه ی ما بد بود
این قصه انتهای بدی دارد
این روزهای خستگی و تردید
این روزها که مُردنمان عادی ست
دلخسته از بهشت و جهنم ها
تنها بهشت گمشده آزادی ست
تلخم ببخش مثل خودم تلخم
این قهوه خواب سوخته ای دارد
می خواندت به لهجه ی اشک و خون
گرچه لبان دوخته ای دارد
سی سال و سال و سال ورق خوردی
هر روز روز و صفحه ی آخر بود
گفتند شب تمام شده دیدی
بد رفته بود و نوبت بدتر بود
غم هایمان خلاصه ی تاریخ است
لبخند ها و شادی مان زوری
ای کاش شانه های غمت بودم
لعنت به مرز و فاصله و دوری
پر می زنند جوجه کلاغان ام
که می وزد به بغض مترسک باد
ای سالگرد مردن تدریجی
سی سالگیت بر تو مبارک باد